ساعت حساب
|
|
ساعت انشا گذشت، وقت حساب آمده وقت تامل در این، کهنه کتاب آمده
تشنه دیدار دوست، عاشق یار است و بس لب بگشا تشنه لب، بهر تو آب آمده
گر قدمی برده ای راه به سوی صواب مزد همان یک قدم ، بر تو ثواب آمده
گر سر زلف نگار، دام نگاهت شده جام لب لعل او ، پر ز شراب آمده
غرق به دریای عشق هرکه نشد بی گمان مانده به راه است او، سوی سراب آمده
یک قدم ار سوی حق گام زنی بی گمان حق به سویت با دو صد شمع و گلاب آمده
پیر، تو با عشق دوست تازه جوان می شوی موسم پیری گذشت وقت شباب آمده
مقصد ما تا خدا، راه فقط راه عشق ره سپر راه عشق، بر تو خطاب آمده
راه دراز است و در اول ره مانده ای موسم کُندی گذشت، وقت شتاب آمده...
|
جمعه 89 اسفند 20 |
نظر بدهید
|
|
|
|